گوريلهاي وحشي ابزار به کار مي گيرند

گروهی از پژوهشگران شاهد آن بوده اند که گوريل های وحشی در برخی فعاليت های خود ابزاری ساده را به کار می برند.

اعضای يک هيات تحقيقاتی متشکل از محققان آمريکايی و آلمانی که برای مطالعه رفتار گوريل ها در زيستگاه طبيعی آنها در جنگل های کنگو به سر می برند گفته اند اين حيوانات، که هرگز رفتار انسان ها را مشاهده نکرده اند، قبل از عبور از آب گل آلود در مناطق مردابی از ترکه برای سنجيدن عمق آب استفاده می کنند.

به گفته سرپرست اين گروه، کشف اينگونه رفتار در ميان گوريل ها در شناخت نحوه تکامل انسان و ساير جانوران سودمند خواهد بود.

استفاده از ابزار توسط گوريل هايی که در اسارت و در مجاورت انسان زندگی می کنند بی سابقه نيست اما تا کنون دانشمندان معتقد بودند که آنها صرفا به تقليد از رفتار انسان ها می پردازند و خود قادر به کشف و کاربرد ابزار نيستند.

محققان در تحقيقات خود در جنگل های کنگو همچنين گوريلی را مشهده کرده اند که از يک تکه چوب برای تکيه دادن هنگام چيدن گياهان استفاده می کرده و گوريل ديگری تنه درختی را به عنوان پل برای عبور از زمين های باتلاقی به کار می برده است.

گوريل از گونه های جانوری در معرض تهديد محسوب می شود که قطع درختان جنگلی در آفريقا زيستگاه آن را به تدريج محدود کرده و شکار غيرقانونی و جنگ های داخلی اين جانور را با خطر انقراض مواجه ساخته است

سختکوش کردن ميمون ها با استفاده از ژن درماني

دانشمندان در آمريکا با استفاده از ژن درمانی موفق شده اند از ميمون های کاهل موجوداتی سختکوش بسازند.

ميمون ها معمولا تنها وقتی سخت کار می کنند که می دانند وقت گرفتن پاداش نزديک است، اما ميمون های مورد آزمايش در اين مطالعه، صرف نظر از عواقب کار، حداکثر توان خود را برای انجام آن به کار گرفتند.

رويکرد ميمون ها به سختکوشی و کار به انسان بی شباهت نيست. اين موضوع دست کم در مورد ميمون های آزمايشگاهی که می آموزند با کشيدن يک اهرم می توانند غذا يا آب پاداش بگيرند صادق است.

آنها تنها زمانی بر کار تمرکز می کنند که لحظه دريافت پاداش نزديک باشد.

پژوهشگران در "موسسه ملی بهداشت روان" در حومه شهر واشنگتن، پايتخت آمريکا، به سرپرستی دکتر بری ريچموند اکنون يک شيوه درمان ژنتيکی ابداع کرده اند که عادات کاری ميمون ها را به طور چشمگيری تغيير می دهد.

تعلل، وجه مشترک انسان و ميمون

دکتر ريچموند گفت: "ميمون های عادی و همچنين انسان ها عادت دارند کارهايشان را پشت گوش بياندازند و اگر وقت زيادی برای انجام يک کار داشته باشند به طور جدی کار نمی کنند. اما با نزديک شدن زمان دريافت پاداش بهتر کار می کنند."

او افزود: "ميمون هايی که تحت اين معالجات هستند کارهايشان را پشت گوش نمی اندازند."

در اين شيوه درمانی يک ماده مهم شيميايی مغز به نام دوپامين مسدود می شود.

البته اثر درمان پس از حدود 10 هفته به تدريج زايل می شود و ميمون ها به حال عادی و بی انگيزه خود باز می گردند.

دکتر ريچموند معتقد است که معالجات استوار بر اين شيوه می تواند در آينده به کسانی که از بيماری هايی مانند افسردگی که معمولا بيمار انگيزه ای برای زندگی ندارد کمک کند.

اما باقی ما بايد آرزو کنيم که هرگز آن روزی که چنين معالجاتی در اختيار روسای ما قرار گيرد فرا نرسد

پرنده ها هم لهجه دارند

افرادی که در شهرهای مختلف زندگی می کنند یا لهجه های متفاوتی از یکدیگر صحبت می کنند اما نباید اینگونه متصور شد که چنین ویژگی تنها به دنیای انسانها تعلق دارد زیرا دنیای پرندگان نیز مملو از لهجه های آوازی متنوع است.

ریچادر مونی محقق زیست شناسی است که در الینویز آمریکا به دنیا آمده اما کافی است تا دهان خود را در منطقه تراینگل این کشور بازکرده و چند کلمه صحبت کند. به زودی تمام همسایه های وی خواهند فهمید که او به آن اطراف تعلق ندارد اما تنها ریچارد و انسانها نیستند که در صحبت کردن لهجه خاص خود را دارند.

ریچارد طی سالیان اخیر مطالعات هیجان انگیزی را بر روی پرندگان و چگونگی آواز خواندن آنها انجام داده است. نتیجه این مطالعات با نتایج هیجان انگیزتری همراه بوده است به طوری که وی معتقد است پرندگان نیز همچون انسانها دارای لهجه های خاص خود در زمان آواز خواندن هستند.

او می گوید: اگر به سراسر آمریکا سفر کنید مطمئنا در نخستین موارد و با شنیدن آواز پرندگان به این نتیجه می رسید که "آواز خواندن پرندگان با لهجه های مختلف" ادعایی سطحی و غیرعلمی است اما اگر دقت تخصصی و عمیقتر داشته باشید در می یابید که آوازهای خوانده شده به وسیله گنجشکهای باتلاقی اطراف نیویورک با آواز همتایانشان در منطقه پنسیلوانیا متفاوت است. در حقیقت می توان مدعی شد که پرندگان مختلف با لهجه های متفاوتی با یکدیگر صحبت کرده و آواز می خوانند.

ایده های مطرح شده از سوی مونی و همکارانش سرآغاز تحقیقات جدیدی در علوم معاصر بوده است. وی به تازگی شیوه ای منحصربفرد برای مطالعه چگونگی یادگیری پرندگان در آوازخواندن ارائه کرده است. اهمیت این موضوع تا به آن حد بوده است که نتایج آن در نشریه نیچر نیز منتشر شده است.

به گزارش مهر، دانشمندان مختلفی در سراسر جهان دریافته اند که تفاوت لهجه در آوازخواندن پرندگان ریشه در یادگیری جوجه پرندگان برای آواز خواندن دارد و جالب این است که چنین فرآیندی دقیقا در دنیای انسانها و یادگیری صحبت در نوزادان نیز وجود دارد

کشف چگونگي جذب زنبور توسط گلها

محققان دانشگاه کمبریج به تازگی چگونگی تاثیر رنگ گلها بر جذب حشرات گرده افشان مانند زنبورها را کشف کردند.

زنبورها در جهانی زندگی می کنند که گلها در آن دارای رنگهای متفاوتی هستند و انسان قابلیت مشاهده این رنگها را ندارد. به این معنی که این رنگها نسبت به دید انسان نامرئی هستند. دانشمندان با بررسی انواع گلها در یافته اند که گلبرگها در انواع گل دارای خاصیتی به نام خاصیت رنگین کمانی هستند که با استفاده از آن قادر به جذب زنبورها است.

خاصیت رنگین کمانی بر اساس رنگدانه های موجود در ماده ایجاد نمی شود بلکه با ساختار سطح ماده در ارتباط بوده و متناسب با تغییر زاویه دید تنالیته رنگها را تغییر می دهد. نمونه صنعتی این خاصیت را می توان در سطح انواع سی دی ها یافت.

به گفته دانشمندان حشرات، پرندگان، ماهی ها و انواع خزندگان از گذشته از این خصوصیت ماده در شناسایی گونه های مختلف استفاده می کنند. با این حال تحقیقات جدید نشان می دهد که گیاهان نیز از این خصوصیت برای جذب حشرات سود می برند.

محققان با بررسی خصوصیات گلها در یافتند که زنبورها در برابر گلی مانند لاله می توانند میان خصوصیت رنگین کمانی و رنگ گلها تفاوت قائل شوند. طی آزمایش زنبورها برای تشخیص دیسکهایی با خصوصیت رنگین کمانی دارای رنگهای زرد، آبی و بنفش آموزش داده شده و شکر به عنوان پاداش برای آنها قرار داده شد. زنبورها در نهایت آموختند که تنها به سمت دیسکهای رنگین کمانی پرواز کنند و از رفتن به سمت دیسکهایی با رنگهای مشابه اما بدون خصوصیت رنگین کمانی اجتناب کردند. به گفته زیست شناسان این امر نشاندهنده تاثیر این خصوصیت در گلها بر روی جذب حشرات است.

دلیل نامرئی بودن خصوصیت رنگین کمانی در گلبرگها طول موج ماورا بنفش در آنهاست که این طول موج توسط انسان قابل مشاهده نخواهد بود اما حشراتی مانند زنبور توانایی مشاهده این طیف را داشته و به سمت گلها کشیده می شوند.

بر اساس گزارش ایندیپندنت، افزایش سیر نزولی جمعیت زنبورها باعث افزایش توجه جهان علم به این حشرات باهوش شده است. وجود این حشرات در کشاورزی و گرده افشانی گلها بسیار حیاتی بوده و انسان نیازمند حضور این حشرات است.

پرندگان نگاه انسان را درک مي کنند

زیست شناسان اعلام کردند زاغچه که از نظر سیستم بینایی و ساختار چشم مشابه انسان است از خصلتی مشابه رفتارهای انسانی برخوردار بوده و می تواند مفهوم نگاه انسانها را درک کند.

به گزارش مهر، اینگونه به نظر می رسد زاغچه ها توانایی درک نقش چشم را در ادراک دیداری داشته و یا در سطحی ابتدایی تر نسبت به زاویه چرخش و حرکت چشم انسان حساس هستند.

زیست شناسان دانشگاههای کمبریج و آکسفورد طی آزمایشی غذای مورد علاقه زاغچه ای اهلی شده را فراهم آورده و دریافتند این پرنده هنگامی که فردی به صورت مستقیم به غذا خیره می شود نسبت به زمانی که به نقطه ای متفاوت خیره می شود اشتیاق بیشتری برای دستیابی به غذا از خود نشان می دهد.

پرنده تنها در زمانی برای رسیدن به غذا تامل و تردید نشان می دهد که فرد نا آشنا یا تهدیدآمیز به نظر بیاید. در واقع زاغچه ها قادر به درک نشانه های ارتباطی انسانها از قبیل نگاههای متناوب و یا کوتاه هستند و از این نشانه ها برای یافتن غذاهای پنهان شده در هنگام آزمایش استفاده می کردند.

چشم زاغچه ها متفاوت از دیگر پرندگان دارای مردمک تیره رنگی است که توسط عنبیه خاکستری رنگ احاطه شده است. دانشمندان احتمال می دهند این پرندگان نسبت به چشمهای انسان و حرکات آن حساس هستند زیرا چشم در آنها مانند انسان نقش ارتباطی مهمی را به عهده دارد.

این یافته از آن رو قابل ملاحظه است که بیشتر گونه های جانوری یافته شده نسبت به چرخش چشم در انسان حساس نبوده و نیستند. جانورانی مانند شامپانزه و سگ با استفاده از نشانه های دیگر مانند حرکات سر و بدن با انسان ارتباط برقرار کرده و چشمها را به عنوان عضوی بصری به رسمیت نمی شناسند.

بر اساس گزارش ساینس دیلی، نتیجه آزمایشها نشان می دهد که شاید پرندگان از توانایی های ذهنی بالاتری نسبت به دیگر گونه های زیستی برخوردارند. زاغچه ها در میان گونه های دیگر پرندگان برای ادامه زندگی شریکی یافته و ارتباط نزدیک و همکاری قوی را با شریک خود برقرار می کنند که این همکاری نیازمند شیوه ای قدرتمند برای برقراری ارتباطی موثر خواهد بود

ميمونها حس انساني دارند

این گروه از پستانداران باهوش شامل میمونهای پوزه دار بوزینه ها (میمونهای معمولی) و میمونهای دراز دست و انسان می شود نخستیان عموما" دید خوبی دارند آنها دارای پاهای ناخن دار و دستهای پنج انگشتی هستند که برای گرفتن اشیاء سازگاری یافته است بیشتر نخستیان روی درختان زندگی می کنند بعضی ها فقط از پوشش های گیاهی تغذیه می کنند و دیگران هم گیاهخوار و هم گوشتخوار هستند.

هر چند بیشتر میمونها در آب و هوای گرم زندگی می کنند میمون ژاپنی در قسمتهایی از شمال ژاپن که در طول ۶ ماه از سال توسط برف پوشیده شده است می تواند زنده بماند این میمونها یاد گرفته اند که در زمستان بوسیله نشستن در چشمه های آب گرم آتشفشانی خود را گرم نگهدارند.

میمونها راسته ای از پستانداران هستند که شامل انسان نیز می شود و بدین جهت به این نام خوانده می شوند که برترین نمونه پستاندارانند و مغزشان کاملتر و پیچیده تر از هر جانور دیگری است. نخستینها از جهتی دیگر نیز ممتازترین نمونه پستاندارانند زیرا که از جمله اولین راسته هایی هستند که از نخستین شاخه نیاکان پستاندار خود جدا شده اند.

نزدیک به ۶۵ میلیون سال پیش وقتی دوره خزندگان غول پیکر یعنی دایناسورها به پایان رسید پستانداران موجوداتی کوچک، نسبتاً به اهمیت و حشره خوار بودند و در سرزمنیهای مرطوبی زندگی می کردند که در آنها جنگل به صورتی که ما امروزه می شناسیم وجود نداشت. گیاهان اصلی آن دوره سرخسها و مخروطیها بودند. گیاهان گلداری نیز اینجا و آنجا می روییدند که بعدها مبداء و منشاء جنگلهای عظیمی شدند و به رستنیهای سبز و قهوه ای رنگ کره زمین روشنی خاصی دادند. پیش از پیدایش این جنگل ها بیشتر جاها را آب فرا گرفته بود و در هر گوشه ای چندین باتلاق یا دریای جدا افتاده دیده می شد.

در دوره ای که کره زمین دستخوش تغییرات بزرگ جغرافیایی شده بود نخستین پستانداران از نوع نخستیها پا به عرصه زندگی گذاشتند این تغییر یا انقلاب بزرگ که میلیونها سال به درازا کشید و دگرگونی هایی در خشکی ها، آب و هوا و پوشش گیاهی کره زمین پدید آورد انقلاب لارامید نامیده می شود. در جریان این انقلاب تعادلی که تا آن زمان در دنیای جانوران وجود داشت به هم خورد دایناسورها برای همیشه از میان رفتند و پستانداران، پرندگان و حشره ها بر جهان حیوانات مسلط شدند جنگلهای پوشیده از درختان خزان دار و گلدار، حشره ها را به سوی خود جب کردند و حشره ها نیز پرندگان و پستانداران را به سوی خود کشیدند.

تقریباً ۶۰ میلیون سال پیش یعنی در دروه پائوسن انواع پستانداران اولیه بیش و کم شبیه به هم بودند آنها بدنی کشیده و بلند، دست و پای کوتا، چشمانی کوچک و لی بینی ای فوق العاده بلند و متحرک داشتند. حشره خوارانی که چون تشی یا شرو و نخستیها یا گوشتخواران تفاوت جسمانی چندانی با هم نداشتند آنها همگی غذای نسبتاً مشابهی اشتند وانواع حشره ها، کرمها، و بزمجه های کوچک را می خوردند و زندگی یکنواختی هم داشتند.

پس از آن جنگلها سر از خاک برآوردند واین پستانداران اولیه نیز رفته رفته به گروههای جداگانه و کاملاً مشخصی تقسیم شدند بستر جنگلها زیستگاه حشره خواران و پستانداران کوچک باقی ماند در حالی که آسمانه آنها یعنی روی درختهایشان جایگاه نخستیها شد. نخستیها با گزینش یک چنین زیستگاهی مجبور شدند خود را به غذاهای جوراجور تازه عادت دهند به جای حشره هایی که به حد وفور در روی زمین یافت می شد انواع محصولات درختی مانند برگ ، میوه ، جوانه و گل هم به فهرست غذاهایشان افزودند همچنان که جثه نخستیها در جریان تکامل تدریجی بزرگتر می شد گیاهان جای حشره ها را در غذای روزانه آنها گرفتند امروزه فقط کوچکترین نخستیها مانند مارموزتهای آمریکای جنوبی بخش عمده ای از خوراکشان را از حشره ها تامین می کنند.

زندگی درختی نسبتاً سریع شکل ظاهر نخستیها را دگرگون ساخت و پس از ۱۰ میلیون سال یعنی در دوره ائوسن تقریباً مسلم بود که موجوداتی که می توانند از درختان بالا بروند از آبها شنا کنان بگذرند ودر روی شاخساران جست و خیز کنند همان میمونها و آدم نماهای آینده خواهند بود.

نخستیهای دوره ما به دو گروه اصلی تقسیم می شوند پروزیمین ها وآدم سانان که آنها را نخستیهای پست و عالی هم می نامند. پروزیمین ها که معنای لغوی آن پیش از میمونها یا میمونهای اولیه است نماینده مرحله انتقال از پستانداران حشره خوار اولیه به میمونها هستند. پروزیمین ها که در افریقا و ماداگاسکار و آسیای جنوب شرقی زندگی می کنند به شش خانواده اصلی تقسیم می شوند شروهای درخت زی( که تصور می شد بیش از همه شبیه پستانداران اولیه ای باشند که آدم سانان شاخه ای از آنهایند) شبروحها، ایندریس ها، آی آی ها، لوریس ها و سرانجام تارسیه ها. در این کتاب ما به بررسی آدم سانان عالی به استثنای انسان می پردازیم که به ۵ تیره تقسیم می شوند. این جانوران از نظر پراکندگی جغرافیایی اندازه جثه، چگونگی زندگی اجتماعی رفتار و مهمتر از همه میزان هوش با هم اختلاف فراوان دارند از ۵ خانواده آدم سانان عالی، سه خانواده در افریقا و آسیا و دو خانواده در آمریکای جنوبی یافت می شوند.

روی هم رفته میمونهای آمریکای جنوبی را میمونهای دنیای جدید و میمونهای دیگر بخشهای جهان یعنی بابونها ، لانگورها و ماکاک ها را میمونهای دنیای قدیم می نامند بین میمونهای دنیای قدیم و دنیای جدید از نظر اندازه بدن، شکل دندانها، بینی، جای انگشت شست، دم و نشیمنگاه تفاوتهای اساسی وجود دارد.

میمونهای دنیای قدیم خانواده بسیار بزرگ و گوناگونی را تشکیل می دهند که به دو شاخه اصلی تقسیم می شود. شاخه اول در برگیرنده گنونها، ماکاک ها و عنترها و بابونهای همه چیزخوار است. شاخه دوم شامل لانگورهای جنوب شرقی آسیا ومیمونهای کولوبوس افریقا می شود این میمونها فقط از برگ درختان تغذیه می کنند و به همین دلیل، برگخوار نامیده می شوند. دستگاه گوارشی این میمونها با میمونهای همه چیز خوار بکلی تفاوت دارد مثلاً لانگورها معده دگرگونی یافته ای دارند که بی شباهت به معده گاو و دیگر جانوران علفخوار نیست.

در حدود ۲۰۰ گونه از نخستیان (میمونها)در آفریقا آسیا و نواحی مرکزی آمریکای جنوبی وجود دارد این شش نمونه تعدادی از گونه های مختلف و رفتارهای اجتماعی آنها را که در گروه وجود دارد نشان می دهد

سبیدها ومارموزت های دنیای جدید تمام غذای خود را تقریباً از خوردن برگ درختان بدست می آورند و بیشتر اوقاتشان را روی درخت می گذرانند و جثه آنها عموماً از جثه میمونهای افریقایی کوچکتر است.

سرانجام آدم نماها به دو خانواده تقسیم می شوند: آدم نماهای کوچک که شامل گیبون و سیامانگ و آدم نماهای بزرگ که شامل گوریل ، شامپانزه و اورانگوتان می شوند با وجود تفاوتهایی که ۵ خانواده نخستیهای عالی را از هم متمایز می سازد همگی صفات مشترکی دارند که آنها را از دیگر پستانداران مشخص می کند.

بیشتر خانواده میمونها روی درختان زندگی می کنند آنها عمدتا" در جنگلهای استوایی آفریقا آسیا و آمریکای شمالی زندگی می کنند چشمهایی رو به جلو آنها را قادر می سازد تا زمانی که روی شاخه تاب می خورند و وقتی که حشرات تیز پرواز را برای خوردن شکار می کنند بتوانند فاصله ها را دقیقا" تشخیص دهند میمونها از دستهای گیره ای و پاهای خود برای گرفتن شاخه ها و گرفتن غذای خود استفاده می کنند برای یک میمون درخت نشین مشکل است که بتوان از میان شاخ و برگ متراکم درختان دیگران را به خوبی ببیند در نتیجه آنها از طریق صحبت کردن با همدیگر ارتباط برقرار می کنند.

● حس بویایی

به طور کلی می توان گفت جانوران درخت زی برای بقای خود کمتر از جانوران زمین زی به حس بویایی خود متکی اند. برای جانوران درنده، چه شب رو و چه روز رو داشتن حس بویایی قوی بسیار ضروری است. نخستیهای عالی، جانوران دیگر را شکار نمی کنند و به جز میمون دوروکولی آمریکای جنوبی هیچ یک شب رو نیستند.

در نخستیهای عالی حس بویایی از نخستین روزهای گام نهادن در مسیر تکامل اهمیتش را از دست داد و در نتیجه ساختمان بینی شان ساده تر و نوک آن کوتاهتر شد. از همین جاست که صورت بیشتر نخستیها پهن است یکی از ویژگیهای بینی پستانداران این است که نوک آن از یک ورقه پوست مرطوب و بی مو پوشیده شده است. لب بالایی پستاندارانی مانند سگ و گربه شیاردار است و لثه پشتی چسبیده است. نوک بینی نخستیهای عالی خشک و مودار و لب بالا آزاد است. این آزادی لب بالا ابهت بیشتری به چره جانور می دهد.

● حس بینایی

معمولاً ضعیف شدن یک حس یه قوی تر شدن حس دیگری منجر می شود و این درست همان چیزی است که در نخستیهای عالی دیده می شود. حس بینایی نخستیهای عالی بسیار قوی است و می توانند هر چیز دور یا نزدیک را به خوبی ببیند رنگها را از هم تشخیص می دهند و طول و عرض و ارتفاع را هم متوجه می شوند(دید سه بعدی دارند). این خصوصیت زاییده تغییر محل حدقه های چشم در جمجمه است چشمهای بیشتر پستانداران در طرفین صورت قرار دارند و میدان دید دو چشم بر هممنطبق نمی شود و نمی توانند اشیاء را سه بعدی ببینند در نخستیهای عالی حدقه چشمها به هم نزدیکتر شده است و نتیجتاً میدان دید چشم ها تا حدودی نتیجه کوتاه و باریک شدن بینی و ضعیف تر شدن حس بویایی بود. دگرگونی تکاملی حس بینایی به بزرگتر شدن مرکز بینایی در پشت مغز(لبه پس سری) منجر گردید و شکل پیازی پشت جمجمه نخستیهای عالی نیز از همین دگرگونی ناشی شده است.

● حس شنوایی

بر خلاف گوشهای بزرگ و پر تحرک پستاندارانی چون خرگوش صحرایی که مثل رادار بشقاب مانندی دائماً به این سو و آن سو تغییر جهت

می دهند گوش نخستیهای عالی کوچک، ساده و بی حرکت است. جانور با چرخاندن سر از یک سو به سوی دیگر می تواند بفهمد که منبع صدا کجاست

طبیعی است که پستاندارانی که می توانند هردو گوش خود را به طرف منبع صدا بگردانند بر جانورانی که نمی توانند چنین کنند امتیاز دارند، ما قدرت دید استثنایی نخستیها این نقیصه را جبران می کند.


● حس بساوایی

به موازات تکامل حس بینایی همترین اصلاح در حس بساوایی خستیها حساس شدن سر انگشتان به عنوان اندامهای لامسه بود. پستانداران دیگر برای تماس با جهان پیرامونشان از بینی، دهان و موهای بسیار حساس سبیل خود استفاده می کنند اما نخستیها می توانند از ۲۰ سر انگشت بسیار حساس دست و پا نیز بهره گیری کنند. جانور معمولاٌ از پاهای خود برای نگاهداشان بدنش و از انگشتان دستهایش برای کشف حسی و تماس با اشیاء استفاده می کند.

شالوده این پیشرفت تکمل و چنگالی شدن ناخنها است. چنگالها که از نوک انگشتان بیرون می آیند برگشته و بلند و اغلب خیلی تیز هستند در حالی که ناخنها که در پشت نخستین بند سر انگشتان می رویند کوتاه و نسبتاً مسطح هستند. در نتیجه نوک انگشتان که دیگر مانعی مانند چنگالهای برآمده بر سر راهشان نبود، توانستند به عنوان اندامهای لامسه تکامل یابند.

علاوه بر نقش مهمی که انگشتان در لمس کردن اشیاء دارند قدرت گیرندگی شان نیز زیاد است گرفتن با حرکات هماهنگ همه انگشتان از جمله انگشت شست که به دور شئ می پیچند و آن را محکم یه کف دست می چسبانند میسر میشود و این حالتی است که فقط در صورت نبودن چنگال تحقق پیدا کند. شست از چهار انگشت دیگر مجزا است و تا حدودی مستقلاً حرکت می کند و این ویژگی مخصوصاً در آدم نماها و میمونهای دنیای قدیم خیلی تکامل یافته است. در این گروه از نخستیها می گویند شست حالت تقابل دارد. انگشت شست هنگامی که برای گرفتن یک شئ به طرف کف دست می چرخد در حول حور خودش ۹۰ درجه گردش می کند به طوری که پس از پایان حرکت، نوک شست درست رو در روی نوک چهار انگشت دیگر قرار می گیرد. شست میمونهای دنیای جدید قدرت چنین گردشی را در حول محور خود ندارد و در نتیجه نمی تواند کاملاً در مقابل چهار انگشت دیگر قرار بگیرد. شستی که در مقابل انگشتان دیگر قرار بگیرد. انجام دادن کارهای بسیار حساس دستی را ممکن می سازد. مثال جالب این توانایی جوییدن بدن یکدیگر در نزد میمونهای دنیای قدیم است. که با کمال دقت لا به لای موهای یکدیگر را برای در دور کردن ذرات ریز کثافات و پوسته های شوره بدن جستجو می کنند.

سرانجام باید از مهمترین و برجسته ترین صفت اختصاصی نخستیهای عالی یعنی توانایی راست نشستن، راست ایستادن و حتی راست راه رفتن روی دو پا نام برد. البته پستاندارانی مانند کانگورو روی دو پا راه می روند یا درست تر آنکه جست میزنند راه نمی روند. ققط خرسها به طور طبیعی روی دو پا راه می روند ولی آنها نیز چنانچه در سیرکها تربیت نشده باشند نمی توانند بیش از چند قدم روی پاهای خود راه بروند برخی از نخستیهای عالی به دلایل مختلف مثلاً برای حمل خوراک در بغلشان مسافات زیادی را روی دو پا راه می روند یا می دوند، شامپانزه ها ، میمونهای ماکاک ، میمونهای عنکبوتی، گیبن و گوریل به واسطه مهارتی که که در راه رفتن روی دو پا دارند معروفند ولی در مقایسه با راه رفتن انسان، خیلی ناشی به نظر می رسند.

توجه مخصوصی که دانشمندان به نخستیها نشان می دهند بیشتر به این جهت است که انسان از انواع آنها است. جالینوس فیلسوف بزرگ یونانی اهل پرگامو، نخستین کسی است که ۲۰۰۰ سال پیش به این موضوع پی برد و به شاگردان خود یاد داد تا به جای شکافتن کلبد انسان کالبد میمون را بشکافد زیرا به گفته خود او آدمسانان بیشترین همسانی را به انسان دارند. این همسانی چیزی به مراتب بیش از شباهت در ساختمان ظاهری بدن است. زیرا شامل بیماریهایی نیز می شود که انسان و دیگر آدم نماها مستعد ابتلا به آنها هستند ولی پستانداران دیگر مستعد ابتلا به آنها نیستند به این ترتیب نخستیها از یک جهت بررسی گذشته انسان و میراث تکاملی او است.

بیشتر نخستیان در گروههای اجتماعی زندگی می کنند گروههای اجتماعی از گروههای ۲نفره (یک جفت میمون دراز دست)تا گروه بوزینه زشت درنده خوی آفریقا و عنترهای دم کوتاه که گروههای چند صد تایی را تشکیل می دهند متغیر هستند نخستیان جزء هوشیارترین حیوانات هستند رفتار درون اجتماعی آنها معمولا" پیچیده بوده و مکاملات بین افراد گروه همگی دارای اهمیت می باشند آنها بوسیله تعدادی سیگنال(علامت بصری)صدا بو و لمس کردن با یکدیگر مکالمه می کنند.

توسط دکتر مهرداد حلوائی

خود درماني در جانوران

آیا تا به حال سگ یا گربه ای را دیده اید که علف بخورد؟ سگ ها و گربه ها همانند وابستگان وحشی خود، از جمله گرگ ها، ببرها و شیرها، گاهی علف می خورند. چرا این جانوران گوشت خوار گاهی به گیاه خواری روی می آورند؟ با شگفتی فراوان، هنوز پژوهشی گزارش نشده است که بتواند به این پرسش پاسخ کامل و روشنی بدهد. با وجود این، دانشمندان عقیده دارند گیاه خواری ممکن است نوعی روش خود درمانی در جانوران باشد.

● نخستین مشاهدات

در فرهنگ عامه مردم چین این داستان مشهور است که قرن ها پیش کشاورزی کنار کلبه خویش مار ی می بیند و از ترس جان با چوب دستی مار را مجروح می کند و به خیال آن که خواهد مرد , آن را به حال خود وا می گذارد . چند روز بعد , بار دیگر همان مار را می بیند و دوباره تلاش می کند آن را از بین ببرد. چند روزی می گذرد و برای بار سوم مار دیده می شود . این بار کشاورز پس از مجروح کردن مار ،آن را دنبال می کند و مار زخمی را می بیند که در میان بوته ها مشغول خوردن علف است . کشاورز مشاهدات خود را پیگیری می کند و در می یابد که زخم های مار خیلی زودتر از آن چه که تصور می کرد ، بهبود می یابند .

شاید مشاهدات مردم عادی را آمیخته به خیال پردازی و افسانه سازی بدانیم ،اما از مشاهدات دانشمندان نمی توانیم به آسانی چشم بپوشیم . برخی از دانشمندان مشاهداتی داشته اند مبنی بر این که بعضی از جانوران می توانند ، تولید مثل خود را کنترل کنند . برای مثال ، هالی دوبلین گزارش کرده است ، برخی از فیل های آفریقایی از گونه های خاص یک درخت برای القای زایمان استفاده می کنند. او بیش از یکسال فیل حامله ای را در شرق آفریقا دنبال و مشاهده کرد که جانور تا نزدیک زمان وضع حمل ،برنامه غذایی ثابتی را پی گرفت . اما در این زمان ، شاخ و برگ گیاهی از خانواده Boraginaceae را خورد . چهار روز بعد , نوازد خود را به سلامت به دنیا آورد .

کارن استرایر مشاهدات مشابهی را در مورد میمون های موریک ( Brachyteles arachinoides ) در برزیل گزارش کرده است . او با تعقیب این میمون ها دریافت که آن ها گاهی از برگ های دو گیاه با نام های Apulia leiocarpand و Platypodium elegans و گاهی از میوه گیاهی با نام Enterlobium contortisiliquim استفاده می کنند . دو گیاه اول نوع ترکیبات ایز وفلا ونتوئیدی دارند که ساختمان آن ها شبیه استروژن است . به نظر می رسد میمون ها از این دو گیاه برای جلوگیری از بارداری استفاده می کنند ، اما خوردن میوه گیاه سوم که حاوی نوعی پیش ساز پروژسترون به نام استیگما سترول است ، به نحوی شانس بارداری را در این میمون ها افزایش می دهد .

● پیشگیری از بیماری ها

تاکنون محققان مرز مشخصی بین رفتارها ی خود درمانی از لحاظ پیشگیری یا درمان دارویی مشخص نکرده اند . از این رو ، ممکن است روزی برخی از رفتارهایی که در این جا به عنوان پیشگیری مطرح می شوند، به عنوان خود درمانی از نوع درمانی دارویی نیز معرفی شوند . منظور از آن، رفتارهایی ا ست که تنها جانوران بیمار از خود نشان می دهند .

الف ) خاک خوری : گونه های زیادی از پستانداران ، پرندگان، خزندگان و حتی حشرات،خاک می خورند . از مدت ها پیش، گمان می رفت این رفتار در واقع تلاشی برای تامین مواد معدنی ضروری است . اما بررسی های جدید نشان می دهند که خاک خوری همیشه به این منظور صورت نمی گیرد . تنظیم pH معده ، سم زدایی متابولیت های ثانویه گیاهان و مقابله با نارحتی های گوارشی، از جمله اسهال ، از دلایل جدیدی هستند که برای توجیه رفتار خاک خوری جانوران مطرح شده اند.

ب) استفاده از حشرات : بسیاری از حشرات سم هایی می سازند یا از رژیم غذایی خود به دست می آورند . آنها سم را در بخش هایی از بدن خود ذخیره می کنند و به کمک آن از شکار شدن به وسیله پرندگان محفوظ می مانند یا با انگل ها و میکروب ها مقابله می کنند . تاکنون بیش از ۲۰۰ گونه پرنده شناسایی شده اند که مورچه ها را بر پرهای بدن خود می مالند . گاهی نیز روی لانه های تپه مانند مورچه ها می غلطند تا به این طریق مورچه ها روی پرهای آن کشیده شوند. مورچه هایی که پرندگان به پرهای خود می مالند ،اغلب از گونه هایی هستند که اسید فورمیک تولید می کنند . این اسید به راحتی شپش های لای پرها را از بین می برد. میمون های ونزوئلایی در فصل گرم و مرطوب سال که نیش زدن حشرات بسیار آزار دهنده می شود، ترشحات فوق العاده سمی نوعی هزار پا را روی کرک های بدن خویش می مالند . ترشحات هزار پا حاوی بنزوکوئینون هستند که در دفع حشرات بسیار موثر است .

ج) میوه های ضد انگل : در رودخانه آواش واقع در اتیوپی , آبشاری وجود دارد که این منطقه را به دو زیستگاه متفاوت تقسیم می کند . در بالا دست آبشار , گونه ای میمون با نام Papio anubis و در پائین آن گونه ای با نام Papio hamadryas و دورگه هایی از این دو گونه , زندگی می کنند . خطر آلودگی به انگل شیستو زوما در این میمون ها متفاوت است , زیرا میزبان واسط این انگل , یعنی حلزون های جنس Biomphalaria , در پایین دست آبشار بسیار زیادند و در بالا دست آن , کم تر یافت می شوند . از این رو , آلودگی به این انگل در پائین آبشار بیش تر است . هر چند درختچه ای با نام Balanites aegyptica در هر دو زیستگاه وجود دارد , اما تنها میمون های پائین آبشار از میوه های آن استفاده می کنند . این میوه ها حاوی نوعی پیش ساز هورمونی به نام دیوز جنین هستند که به نظر می رسد از رشد شیستوزوما جلوگیری می کند.

د) لانه های ضد انگل : بسیاری از پرندگان در لانه های خود از گیاهان تازه ای استفاده می کنند که جز و ساختمان آن ها محسوب نمی شود . به نظر می رسد گیاهان تازه مواد فراری دارند که در دفع و کشتن انگل های پوستی موثرند. برخی سا ر ها , در لانه های خود از هویج وحشی ( Daucus Carota ) استفاده می کنند که باعث کاهش قابل ملاحظه تعداد کنه های موجود در لانه می شود . هر چند کاهش تعداد کنه ها بر میزان رشد جوجه ها تاثیری ندارد ، اما جوجه هایی که در لانه های حاوی هویج وحشی رشد و نمو می کنند ، مقدار هموگلوبین بیش تری دارند.

بکرزايي در ميان کوسه ها

احتمال دارد که بکرزایی با توجه کاهش جمعیت کوسه ها، معمول تر شود زیرا کوسه های ماده در پیدا کردن جفت نر به مشکل بر میخورند. دانشمندان وقوع دومین پدیده بکرزایی کوسه ها را تایید کردند. در یکی از تحقیقاتی که جمعه در مجله Fish Biology منتشر شده است، ذکر شده که تست دی ان ای نوزادی که توسط یک کوسه ماهی اقیانوس آتلانتیک حمل می شده ، نشان می دهد هیچ ژنی از طرف جنس نر وجود نداشته است!

اولین نمونه مستند تولید مثل غیرجنسی یا بکرزایی در میان کوسه ها متعلق به چکش ماهی است که در باغ وحش اوماها زندگی می کرده است. دمیان چپمن یکی از محققان این موضوع می گوید: این امر کاملاً ممکن است که یک کوسه ماده در موقع لزوم دست به عمل بکرزایی بزند.

تمامی کوسه های آکواریومی که بدون شریک جنسی تولید مثل کرده بودند، تنها یک نوزاد بدنیا آورند در حالیکه بعضی از گونه های کوسه قادرند تا ۱۲ نوزاد و حتی بیشتر به دنیا آورند. دانشمندان هشدار می دهند که تولید مثل غیرجنسی را نباید راه حلی برای نقصان جهانی کوسه ها دانست.

چپمن می گوید: احتمال بسیار کمی وجود دارد که تعدادی کوسه ماده بازمانده توانسته باشند از طریق بکرزایی تعداد خود را افزایش دهند.

این راز در دنیای پزشکی ۱۶ ماه پیش آغاز شد زمانی که کوسه نوک سیاهی به نام تیدبیت در آکواریوم ساحل ویرجینیا مرد. در طول هشت سال زندگی اش در این آکواریوم هیچ کوسه نری در آنجا قرارداده نشده بود.

در ماه می ۲۰۰۷، این کوسه به طول یک و نیم متر و وزن ۴۳ کیلوگرم در اثر استرس و مشکلات ناشی از یک بارداری ناشناخته که در جریان چکاپ سالیانه اش مشخص شده بود، مرد. به هنگام کالبدشکافی کوسه، یک نوزاد به طول ۲۵۴ سانتیمتر نیز پیدا شد که کارکنان آکواریوم را شگفت زده کرد. آنها در همان ابتدا فکر کردند این جنین حاصل یک بکرزایی یا تولید مثل عادی باشد که کوسه نر در مستندات یافت نشد. نوزاد تیدبیت تقریباً کامل شده بود و احتمال داشت که توسط کوسه های دیگر خورده شود. در آن زمان به نظر می آمد نوزاد توسط چیزی جویده شده و تست دی ان ای روی بقایای بدن او انجام شده است.

بکرزایی در میان موجوداتی از قبیل ماهی استخوانی، دوزیستها و خزندگان و پرندگان اثبات شده و در میان کوسه ها نیز مورد ظن قراردارد. جنین این کوسه ها یک ست از کروموزوم ها را دارد و کروموزوم های مادر که در هنگام تخمکگذاری تفسیم شده است، بعد از آن به هم پیوسته و یکی می شود.

غیبت کروموزم موجود در اسپرم جنس نر و تولید مثل غیرجنسی ، تنوع ژنتیکی را کاهش می دهد و دانشمندان این پدیده را برای آینده دنیای وحش زیان آور می دانند. نوزادی که از این راه بدنیا امده مستعد ابتلا به خطر اختلالات و بیماری های مادرزادی است.

احتمال دارد که بکرزایی با توجه کاهش جمعیت کوسه ها، معمول تر شود زیرا کوسه های ماده در پیدا کردن جفت نر به مشکل بر میخورند.


سایت فریا

رفتارها در حيوانات

جانورشناسانی که بر روی رفتارهای جانوران مطالعه می کنند بر این باورند که بسیاری از گونه های جانوری از موش ها تا موجودات ابتدایی تحت کنترل کدهای اخلاقی مشابه انسان ها قرار دارند. به همین دلیل حیوانات از گذشته های دور از رفتارهای اخلاقی برخوردار بودند و با استفاده از آن به تشخیص خوب از بد و ارتباط با یکدیگر می پرداختند.

انسان ها تاکنون گمان می بردند تنها موجودی هستند که توانایی تجربه احساسات پیچیده را داشته و از اخلاق برخوردارند اما زیست شناسان دانشگاه کلرادو معتقدند اخلاقیات بخش جدایی ناپذیر از مغز پستانداران بوده که می تواند با ایجاد اتصال قدرتمند اجتماعی میان جانداران مهاجم امکان همزیستی این گونه ها را فراهم آورد. پروفسور مارک بکوف از دانشگاه کلرادو به منظور نمایش تفاوت گونه های جانوری در نشان دادن رفتارهای مختلف از جمله بی طرف بودن، همدلی کردن و یاری رساندن به دیگر حیوانات در شرایط سخت به جمع آوری مدارک مختلف از سراسر جهان پرداخته است. وی پژوهش های خود را در قالب کتابی جدید با عنوان «عدالت وحش» ارائه کرده است می گوید اعتقاد به اینکه تنها انسان از اخلاقیات برخوردار است، فرضیه ای قدیمی است که با کشف شواهد جدید به تدریج متزلزل می شود. به اعتقاد وی اخلاقیات در جانورانی مانند گرگ ها یا جانوران اولیه به این دلیل شکل می گیرد که جانوران را در تعدیل رفتار در جامعه همزیستان خود یاری کند. در این صورت از تعداد درگیری های درون گروهی کاسته شده و حس همدلی و کمک در میان جانوران به وجود می آید. پژوهش های دیگر نشان می دهد برخی از جانوران در نشان دادن همدردی یا همدلی با گونه های دیگر جانوران که در سختی قرار دارند از توانایی ویژه ای برخوردارند. به گفته بکوف که کتاب جدید خود را با کمک یک متخصص اخلاق شناس منتشر کرده است، گزارش هایی در رابطه با نجات انسان ها از حمله کوسه توسط دلفین ها و همچنین کمک فیل ها به رهایی بزکوهی در دام افتاده ارائه شده است که شاید نتوان به صورت قطعی آن را به اثبات رساند اما رد کردن آن نیز امری ساده نخواهد بود. بکوف گونه های مورد مطالعه خود را در چند گروه متفاوت به شرح زیر مورد بررسی قرار داده است. گرگ ها در گروه های اجتماعی در هم پیچیده ای زندگی می کنند که از قوانین خشک و سنگینی برخوردار است. در صورتی که گروهی از این جانداران رشد غیرعادی داشته باشند، ارتباط میان آنها با یکدیگر ضعیف تر شده و در نهایت این ضعف باعث از هم پاشیدگی گروه خواهد شد، همچنین گرگ ها نسبت به یکدیگر احساس همدلی نشان می دهند. در هنگام بازی گرگ های مافوق با معکوس نمودن نقش خود و دادن امتیاز به گرگ های رده پایین تر اجازه می دهند تا در بازی راحت باشند و حتی آنها را گاز بگیرند. در شرایطی که گرگ رده پایین با شدت زیادی گرگ مافوق خود را گاز بگیرد به نشانه عذرخواهی در برابر مافوق خود تعظیمی نمایشی خواهد کرد. بکوف معتقد است در صورت نبود کدهای اخلاقی چنین عملی در میان گرگ ها ممکن نبود.

▪ گرگ های صحرایی یا کایوت ها: در دیگر گونه سگ سانان نیز بازی تحت شرایط مشابهی کنترل می شود، اما در میان کایوت ها جاندارانی که در حین بازی جانور دیگر را به شدت گاز بگیرد، از گروه تبعید شده و در بیشتر مواقع باید برای همیشه گروه را ترک کند.

▪ فیل ها: این جانداران دوست داشتنی به شدت اجتماعی و احساساتی هستند. پژوهش ها نشان می دهد فیل ها از احساس دلسوزی شدید و حس کمک و یاری رساندن به فیل های زخمی برخوردارند. در یکی از موارد مطالعه رئیس گله فیل ها مریض شد و یکی از فیل های ماده از همان گله به فیل بیمار کمک کرد تا بر سر پای خود بایستد و تا زمان مرگ در کنار این فیل باقی ماند. همچنین در سال ۳۰۰۲ گله ای ۱۱تایی از فیل ها بزکوهی را که در آفریقای جنوبی درون حصاری به دام افتاده بود را نجات دادند. این نمونه ها مثال های کمیابی از همدلی و دلسوزی حیوانات نسبت به گونه ای متفاوت است، ویژگی که در گذشته تنها به انسان نسبت داده می شد.

▪ میمون های دیانا: طی تجربه ای آزمایشگاهی به این نوع از میمون ها آموزش داده شد که برای دستیابی به غذا نشانه ای را در یک حفره قرار دهند. دانشمندان طی این آزمایش مشاهده کردند میمون هایی که در انجام این عمل مهارت یافته بودند به میمون هایی که مسن تر بوده و از توانایی یادگیری کافی برخوردار نبودند، کمک می کنند. در سه موقعیت مختلف میمون جوان تر نشانه را که از دست میمون پیرتر به زمین افتاده بود برداشته و به درون حفره انداخت. به دلیل اینکه چنین عملی برای میمون جوان تر هیچ منفعتی ندارد. بکوف معتقد است این نشانه ای قوی از اخلاقیات در میان جانوران به شمار می رود.

شامپانزه ها نیز رفتاری مشابه از خود نشان می دهند. در یک گروه از این حیوانات شامپانزه ای که از فلج مغزی رنج می برد کمتر تحت تأثیر رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی قرار گرفته و شامپانزه های دیگر به گونه ای متفاوت با بیمار رفتار می کنند.

▪ جوندگان: مطالعات نشان می دهد موش ها در صورتی که بدانند به دست آوردن غذا باعث ایجاد درد در موشی دیگر خواهد شد هرگز غذا را نخواهند خورد. طی آزمایشی گرفتن غذا در گروهی از موش ها باعث دریافت شوک الکتریکی به گروهی دیگر از موش ها می شد. پژوهشگران با انجام این آزمایش دریافتند موش های گیرنده غذا با درک احساس درد در گروهی دیگر از موش ها از خوردن غذا اجتناب می کنند.

▪ خفاش ها: به گفته بکوف حس وابستگی میان خفاش ها باعث می شود این جانداران در صورت یافتن غذای مناسب آن را با خفاش هایی که غذا نیافته اند و یا توانایی جستجو برای غذا را ندارند، تقسیم کنند.

▪ وال ها: مغز این ماهی های بزرگ دارای سلول های مخروطی است که از گذشته گمان می رفت این سلول ها تنها در مغز انسان وجود دارند. این سلول ها در درک احساسات دیگر وال ها و همدردی با آنها نقش بسیار مهمی دارند. در مغز وال های گوژپشت، وال های غواص و وال های شکارچی نیز این نوع از سلول ها دیده می شوند که تعداد آنها سه برابر سلول های موجود در مغز انسان بوده و محصول دوره تکاملی قدیمی تری نسبت به سلول های مخروطی مغزی انسان ها هستند.

براساس گزارش تلگراف، این نتایج نشان می دهد قضاوت های پیچیده احساسی مانند همدلی در زمانی دورتر از آنچه گمان می رود در جهان هستی شکل گرفته و در میان جانوران مختلف پراکنده شده است.


روزنامه اطلاعات

فداکاري در جانوران

در میان جانوران آشناترین موردی که یک فرد به دیگری کمک می کند، مراقبت های والدین است. هیچگاه از دیدن پرنده ای که به شدت مشغول تغذیه فرزند خویش است متعجب نمی شویم زیرا در طبیعت افرادی موفق خواهند بود که بتوانند قسمت بیشتری از ژن های خویش را در نسل های بعدی منتقل کنند. بنابراین فداکاری در مبحث اتولوژی (رفتارشناسی) جانوران عبارت است از عملی که در آن یک فرد با هزینه کاهش بقای خود باعث افزایش عمر فرد دیگر می شود. در ادامه برای آشنا شدن با غریزة فداکاری به نمونه هایی از این رفتار در میان جانوران اشاره می کنیم.

نمونه های خوبی از فداکاری اغراق آمیز را می توان در بین حشرات اجتماعی جستجو کرد. زنبورهای عسل کارگر با نیش دندانه ای و اره ای شکل خود به شکارچیانی که به لانة آنها نزدیک می شوند، حمله می کنند. در جریان این حمله که به صورت نیش زدن است، نیش این زنبورها در بدن قربانی گیر می کند و در نتیجه این اتفاق زنبور می میرد. تا زمانی که متوجه نشدیم که فایده این رفتار خودکشی برای حفاظت از کندو و سایر افراد چیست، درک تکامل این رفتار در میان زنبوران نیز دشوار است. زنبورهای کارگر از یک لحاظ دیگر نیز فداکار هستند و آن این است که آنها هیچگاه تولیدمثل نمی کنند بلکه با تلاش های خود نظیر جمع آوری غذا و حفاظت از کندو سعی می کنند شرایطی مناسب برای بقا و تولیدمثل لاروها (نوزادان) و ملکه فراهم آورند. داروین این گونه مشاهدات را برای نظریه انتخاب طبیعی خویش به شدت خطرناک می دیده است. چرا که اگر قرار باشد که فداکار هرگز خود تولیدمثل نکند تکامل این رفتار فداکارانه چگونه امکان پذیر خواهد بود و این فرد فداکار چگونه ژن های حاوی این رفتار را به نسل های بعد منتقل کرده است؟ در این میان نظریه انتخاب طبیعی هامیلتون رفتارشناس مشهور پاسخی برای این مشکل است که کارگران عقیم زنبورها به ملکه خویش در تولیدمثل کمک می کند و این ملکه است که ژن ها را منتقل می کند.

مثالی دیگر از فداکاری را می توان در سنجاب های زمینی با نام علمی Spermophilus beldingi مشاهده کرد. این سنجاب نوعی جونده زمینی آمریکایی است که به صورت گروهی زندگی می کند و با صدای عوعوی مخصوص همدیگر را خبر می کنند. این جونده در روز فعالیت می کند و زیستگاه آن در علفزارهای نیمه کوهستانی در غرب آمریکا است. سنجاب زمینی زمستان ها در لانه های زیرزمینی خود می خوابد و در ماه اردیبهشت در سطح زمین ظاهر می شود. پس از خواب زمستانی به زودی آمادة تولیدمثل می شود. نرها در نگهداری از نوزادان هیچ کمکی به ماده ها نمی کنند و آنها را در پرورش و نگهداری نوزادها به حال خود می گذارند. ماده ها در اطراف لانه شان قلمرویی را به وجود می آورند و در طول نگهداری از نوزادان از این قلمرو محافظت می کنند. ماده ها هر بار ۳ تا ۶ بچه به دنیا می آورند. که این بچه ها در ۳ تا ۴ هفتگی از شیر می گیرند در این هنگام نرها به سرعت کلنی را ترک می کنند، ولی ماده های جوان در زادگاه خود باقی می مانند. اگر نرها محل را ترک نکنند مورد حمله ماده ها قرار می گیرند. اما ماده ها یا مادران بچه ها هیچگاه با یکدیگر بر سر قلمرو و یا لانه با همدیگر نمی جنگند. در واقع آنها با کمک و همکاری یکدیگر از قلمرو و بچه های یکدیگر دفاع می کنند. در این هنگام اگر نری و یا مادة غریبه ای به قلمرو و کلنی آنها نزدیک شود مورد حمله مادران قرار می گیرد چرا که در آنها بچه کشی توسط نرها زیاد دیده می شود. معمولاً حدود ۸ درصد از بچه ها توسط سنجاب های زمینی نر از لانه ها بیرون کشیده شده و کشته می شوند. این قاتلان از نرهای خویشاوند یا به عبارت دیگر پدران بچه های این کلنی نیستند بلکه ممکن است آنها نرهای ولگرد جوانی باشند که در جستجوی انتخاب ماده هستند یا اینکه ماده هایی در جستجوی حفره ای برای تولیدمثل می باشند و معمولاً این ماده ها در کوشش خود برای تصاحب حفره ، هر بچه ای را که ببینند می کشند تا قلمرو را از چنگ مادران بچه ها پاک کنند. این نوع رفتار در میان جانوران همان چیزی است که می توان آن را انتخاب طبیعی دانست چرا که سنجاب ها با این رفتار سعی می کنند ژن های خود را به نسل های بعدی انتقال دهند و طبیعت نیز آن دسته را انتخاب می کند که قدرت و شانس بیشتری دارد.

البته باید در نظر داشت که تمامی مهاجمان از هم نوع های سنجاب زمینی نیستند بلکه برخی از شکارچیان نیز هستند که در جستجوی بچه های سنجاب زمینی قلمروی این جوندگان را مورد حمله قرار می دهند.

ماده ها در مواردی که یک حیوان شکارچی مانند قاقم به قلمروی آنها نزدیک می شود، آوای هشداردهنده ای سر می دهند. سنجاب های زمینی ماده با آوای هشداردهندة خود می خواهند که مورد توجه شکارچی قرار گیرند. آنها با این عمل در واقع در حال یک فداکاری جانانه هستند چرا که شکارچی متوجه حضور این سنجاب ها می شود و دیگر افراد کلنی (بچه ها و ماده های دیگر) از این آواها سود می برند و فرصت فرار پیدا می کنند. در این میان ممکن است که ماده هایی که تولیدمثل نکرده اند و دارای فرزند نیستند ولی نسبت به سایر ماده ها خویشاوندی نزدیکی دارند، در سر دادن آواها هنگام نزدیک شدن شکارچی شرکت کنند. در این رفتار ممکن است که ماده ای به علت سردادن آوا و جلب توجه شکارچی در خطر بیفتد و طعمه آن شکارچی شود اما این در خطر افتادن به سود سایر افراد کلنی است چرا که بچه هایی که در کلنی هستند و یا سایر مادران فرصت فرار کردن پیدا می کنند و آن مادر فداکار باعث می شود که کلنی زنده بماند و افراد جوان و دیگر خویشاوندان بتوانند به بقا و زندگی خود ادامه دهند و ژن هایی که در اصل مشابه ژن آن مادر فداکار بوده را به نسل های بعدی منتقل کنند. معمولاً ماده هایی که آوا سر می دهند بر روی یک برآمدگی نظیر یک سنگ یا تپة کوچکی روی دو پای خود می ایستند و با صدای عوعو به دیگر افراد کلنی هشدار می دهند و با حرکات خود شکارچی را متوجه خود می کنند تا به طرف قلمرو و کلنی آنها نرود و دیگر افراد کلنی فرصت و توانایی فرار و مخفی شدن را پیدا کنند.

این رفتارهای فداکارانه و مشابه آن در بسیاری از جانوران دیگر اعم از پرندگان، پستانداران، حشرات و غیره به فراوانی دیده می شود و این به آن معنی نیست که جانوران قدرت تصمیم گیری و آن فداکاری که انسان ها با میل خود انجام می دهند را دارند بلکه این فداکاری ها یک رفتار تکامل یافته و جدایی ناپذیر در میان جانوران است که برای بقای نسل خود ملزم به ارائه آن هستند. جانوران با این رفتارها ژن های خود را در طبیعت باقی می گذارند و انتخاب طبیعی به نفع آنها عمل می کند. این رفتارها جزئی از برنامه زیستی جانوران شده است و ترک آن نیز باعث اختلال در شیوة زیستی آنها می شود و در نهایت آن تعادل زیستی و اکولوژیکی در طبیعت دچار زیان و نقص می شود.

روزنامه اطلاعات

خفاش‌ها لهجه دارند

گروهی از دانشمندان استرالیایی دریافته‌اند که جانداران بر اساس منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، دارای گویش و لهجه محلی هستند، یافته‌ای که می‌تواند در شناسایی، ارزیابی و حمایت از گونه‌های مختلف زیستی موثر واقع شود.

دانشمندان از گذشته درباره وجود اصوات و مکالمات مشخص، محلی در میان خفاش‌ها تردید داشتند زیرا مطالعات متعددی این نکته را در میان جاندارن مختلف نمایان کرده بودند، اما این اولین باری است که وجود لهجه محلی در میان خفاش‌ها به اثبات رسیده است.

محققان برای بررسی این موضوع، با استفاده از نرم افزاری ویژه برای تعیین کلیدهای شناسایی در مکالمه خفاش‌ها، بر روی 4 هزار نوع صدای خفاشی در مناطق مختلف نیو ساوث ولز مطالعه کردند.

به گفته "برد لاو" از مرکز فورست ساینس، دانشمندان باید توانایی‌های خود در زمینه تعیین و مجزا کردن گونه‌هایی که معمولا از ویژگی‌های مکالمه‌ای مخصوص به خود برخوردارند را بهبود داده و سرعت شناسایی این نوع از اصوات و لهجه‌ها را افزایش دهند.

محققان معتقدند تکنیک‌های پیشین تعیین کلیدهای شناسایی در گویش خفاش‌ها بسیار پیش پا افتاده و ابتدایی بوده و به پیشرفت و مطالعات بیشتری نیاز داشته است و اکنون نرم افزار جدید توانسته است در تکمیل این تکنیک‌ها تاثیر قابل توجهی به جا بگذارد.

بر اساس گزارش تلگراف، خفاش‌ها با کمک فرایندی به نام اکولوکیشن (شیوه‌ای که در آن بر اساس مدت زمان صرف شده برای بازتاب صدا از جسمی به سوی منبع صدا، موقعیت اجسام محاسبه می‌شوند) از اصوات خود برای مکانیابی و شکار استفاده می‌کنند.

در این شیوه خفاش‌ها امواج صوتی در طول موج فراصوت که برای گوش انسان قابل شنیدن نیست از خود به‌وجود می آورند تا با برخورد با اجسام و بازتاب آنها موقعیت اجسام را تعیین کنند.

مادام کوری تولدت مبارک ...!!



ماریا اسکلودوسکا کوری(ماری کوری) در 7 نوامبر سال ۱۸۶۷ در ورشو پایتخت لهستان متولد شد. در سال 1893 لیسانس خود را در رشته فیزیک دریافت کرد و تنها یک سال بعد در رشته ریاضیات نیز موفق به اخذ لیسانس گردید.

 

آشنایی با پیر کوری

او در سال ۱۸۹۱ به پاریس رفت و در دانشکده علوم به تحصیل در رشته شیمی پرداخت. در سال ۱۸۹۵ با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملی‌اش درباره الکتریسیته کمک می‌کرد. ماری کوری نخستین دانشمندی که دوبارجایزه ی نوبل راگرفت.اوبه اتفاق شوهرش پیرکوری عناصرپلوتونیم ورادیوم راکشف کرد.زن وشوهردر 1903 جایزه ی نوبل درفیزیک رابرای کار برروی تشعشع(که نخستین بار هنری بکرل آن راکشف کرده بود)دریافت کردند.مادام کوری بار دیگردرسال1911دررشته ی شیمی جایزه ی نوبل راگرفت

شروع فعالیت آزمایشگاهی ماری کوری

زمانی که ماری کوری در سال ۱۸۹۵ در انباری چوبی کوچکی که آزمایشگاه او بود شروع بکار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی در باره عنصر شیمیایی رادیوم نمی‌دانست و این عنصر هنوز کشف نشده بود.

البته یکی از همکاران پژوهشگر پاریسی و فیزیکدان فرانسوی، «هانری بکرل»، در آن زمان تشخیص داده بود که عنصر شیمیایی اورانیوم، پرتوهایی اسرار آمیز نامرئی از خود می‌افشاند.

کشف هانری بکرل

بکرل به طور اتفاقی یک قطعه کوچک از فلز اورانیوم را بر روی یک صفحه فیلم نورندیده که در کاغذ سیاه پیچیده شده بود گذاشته بود. صبح روز بعد مشاهده کرد که صفحه فیلم درست مثل این که نور دیده باشد سیاه شده‌است. بدیهی بود که عنصر اورانیوم، پرتوهایی را از خود ساطع کرده بود که از کاغذ سیاه گذشته و بر صفحه فیلم اثر کرده بودند.

بکرل این فرآیند را دوباره با سنگ معدنی که سنگی سخت و سیاه قیرگون است و از اورانیوم بدست می‌آید، تکرار کرد. این بار، اثری که سنگ بر روی صفحه فیلم گذاشته بود، حتی از دفعه قبل هم قوی‌تر بود. بنابراین می‌بایست به غیر از عنصر اورانیوم، یک عنصر پرتوزای دیگر هم در سنگ وجود می‌داشت.

ارائه نظریه

در ۱۲ آوریل ۱۸۹۸ کوری‌ها نظریه خود را به آکادمی علوم پاریس گزارش کردند. در ۱۴ آوریل، کوری‌ها با همکاری «لمون» شیمیدان فرانسوی، به جستجوی عنصر ناشناخته مزبور پرداختند. نتیجه گرانبهای این کار پرزحمت و طاقت‌فرسا تنها چند قطره از ماده‌ای بود که آنها این ماده را در لوله‌های شیشه‌ای آزمایشگاهی نگهداری می‌کردند.

بر اثر این کارهای طاقت‌فرسا در نخستین زمستان، ماری کوری دچار نوعی عفونت و التهاب ریوی شد و تمام فصل را مریض بود. ولی پس از بهبودی، کار پختن مواد در دیگها را در آزمایشگاه از سر گرفت. پس از آن، نخستین دخترش به نام ایرن متولد شد.

پیر و ماری کوری در ماه جولای(مرداد ماه) همان سال توانستند این مسئله را انتشار دهند که سنگ معدن به غیر از اورانیوم، دو عنصر پرتوزای دیگر را نیز در خود دارد. نخسیتن عنصر را به یاد محل تولد و بزرگ شدن ماری کوری که لهستان بوده‌است، پولوتنیوم نامیدند و دومین عنصر را که اهمیت زیادی داشت رادیوم نامیدند که از واژه لاتین به معنی «پرتو» الهام می‌گرفت.

تولد رادیوم

در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۸(۵ دی ماه ۱۲۷۷) اعضای آکادمی علوم پاریس، گزارشی تحت عنوان «درباره ماده شدیدآٌ رادیواکتیوی که در پشبلند وجود دارد» انتشار دادند و این روز تاریخ تولد رادیوم است. پیدایش رادیوم در میان عناصر رادیو اکتیو طبیعی تقریباٌ به فوریت ثابت کرد که این عنصر مناسبترین عنصر رادیو اکتیو برای بسیاری کارهاست. بزودی معلوم شد که نیمه‌عمر رادیوم نسبتاٌ زیاد است(۱۶۰۰ سال). کشف رادیوم موجب دگرگونی‌های اساسی در دانش بشر درباره خواص و ساخت ماده شد و منجر به شناخت و دستیابی به انرژی اتمی شد.

اولین جایزه نوبل

خانواده کوری بهمراه بکرل بخاطر کشفی که پس از آن همه کار طاقت‌فرسا به آن نائل شدند در سال ۱۹۰۳ جایزه نوبل در فیزیک را از آن خود کردند و به این ترتیب توانستند وامهایی را که برای کارهای پژوهشی طولانی خود گرفته بودند، پرداخت کنند.

دومین جایزه نوبل

پیر کوری در 19 آوریل سال ۱۹۰۶ در ۴۷ سالگی بعلت تصادف با درشکه درگذشت. مادام کوری پس از مرگ شوهرش به مطالعات خود ادامه داد و در سال ۱۹۱۰ موفق به تهیه رادیوم خالص گردید. در این هنگام استاد سوربون و عضو آکادمی طب بود و در سال ۱۹۱۱ برای دومین بار به دریافت جایزه نوبل نائل شد. ماری کوری به همراه لینوس پاولینگ، جان پاردین و فردریک سنگر تنها افرادی هستند که دو بار این جایزه ارزشمند را از آن خود کرده‌اند.

ماری کوری نقش اصلی در تاسیس انستیتو رادیوم پاریس در سال 1912 داشت و تا زمان مرگ مسئول اداره بخش فیزیک-شیمی آن بود.

مرگ

مادام کوری در 4 جولای ۱۹۳۴ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ شوهرش و در سن ۶۲ سالگی به دلیل ابتلا به لوسمی درگذشت.

دستاورد کشف کوری

این واقعیت که پرتوهای رادیوم می‌توانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند، به‌عنوان مهم‌ترین دستاورد کشف کوری‌ها مشخص گردید. پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی بزودی دریافتند که به این وسیله می‌توانند غده‌ها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز می‌کنند، از بین ببرند.

بسیاری از بیماران سرطانی که توانسته‌اند با موفقیت درمان شوند و از مرگ نجات یابند، عمر دوباره و سلامتی خود را مرهون تلاشهای خستگی‌ناپذیر و انگیزه والای این زن بی‌همتا هستند.