فصل دوم:
2-1 ماهيت فرايند تفكر

در خانواده‌هايي كه از سگي دوست داشتني و وفادار نگهداري مي‌كنند، به راحتي اين فرضيه كه سگ‌ها مانند انسان‌ها مي‌انديشند مانند يك رفتار عادي شكل مي‌گيرد.

از نظر بسياري محققين و پژوهشگران ذهن، براي مطالعه و فهم عملكرد ذهن ساير حيوانات، انسان شناخته شده‌ترين و مناسب‌ترين مدل مي‌باشد و بلطبع استفاده از آن بسيار طبيعي به نظر مي‌رسد، ولي استفاده از اين مدل اغلب مشكلات و خطاهايي را در پي دارد و چه بسا موجب بغرنج‌تر شدن تفسير اطلاعات غلط بدست آمده بشود، به طوريكه اين مسئله خود مي‌تواند مشكلي بر مشكلات موجود بيفزايد.

از طرفي ديگر روانشناسان در طول نيم قرن گذشته ديدگاه سخت‌گيرانه‌تري نسبت به اين مسئله داشته‌اند و براي حيوانات هيچگونه پروسه فكري‌اي قائل نشده‌اند. به علت اين طرز تفكر، در آزمايشهاي اين محققين تنها رفتارها اندازه‌گيري مي‌شود(براي مثال شمارش تعداد گردش به چپ يا راست يك موش رات در يك هزارتو15 يا اندازه‌گيري مقدار غذاي خوشمزه خورده شده). شديدترين شكل اين رويكرد توسط اسكينر16 ارائه شده است. طبق نظرات او اتفاقات درون يك موجود زنده بي‌اهميت بوده و توجه به آن بي‌فايده مي‌باشد. بنابراين نگرش او به موجودات زنده بسيار ساده بود و آنها را مانند يك جعبه خالي فرض مي‌كرد و تنها به جمع‌آوري اطلاعات ورودي و خروجي و محاسبه ارتباط ميان آنها اكتفا مي نمود. نتايجي كه اسكينر و همكارانش بدست آوردند بسيار موفقيت‌آميز بود و منجر به شكل‌گيري نظريه آموزشي «تمام و كمال»17 شد. اين نظريه امروزه تبديل به مجموعه قوانيني شده است كه بوسيله آنها ارتباط ميان ورودي اطلاعات (محرك) و خروجي اطلاعات (پاسخ) تفسير مي‌شود و بهترين شرايط مناسب براي آموزش محاسبه مي‌شود. قوانين ذكر شده از ديدگاه مدرن شايد بسيار مكانيستيك18 به نظر برسد، ولي بايد توجه داشت كه با تمام محدوديت‌ها و نارسايي‌هايي كه در اين نظريه وجود دارد، استفاده از آن در آموزش انسانها به ويژه معلولين بسيار ثمربخش بوده است. در تربيت حيوانات هم نتايج مطلوبي از اين روش بدست آمده است و به دنبال استفاده از روش اسكينري 19براي آموزش بايدها و نبايدها به حيوانات (وبه ويژه سگ‌ها) نتايج مؤثري بدست آمده است. در فصل بعدي به جزئيات بيشتري از اين قوانين خواهيم پرداخت.

از آنجا كه نتايج اين روش آموزشي بسيار موفقيت‌آميز بوده است، اين سئوال كه «در ذهن حيوانات چه مي گذرد؟» تقريباً مورد غفلت قرار گرفته است. اين موضوع امروزه اينگونه مورد پذيرش قرار گرفته است كه در حيوانات رده‌هاي پايين‌تر از پريمات‌ها پاسخ‌ها به طور خودبخودي و غيرآگاهانه انجام مي‌شوند و بر اساس آموختن مبتني بر تداعي معاني20، اين پاسخ‌ها برمبناي عادت صورت مي‌گيرد و از تجربيات گذشته نشأت گرفته است. نقش آگاهي در اين پاسخ‌ها مانند راننده اتومبيلي است كه بدون تفكر به مقصد مي‌رسد و هيچ نظري در مورد اينكه چگونه به آنجا رسيده است ندارد. به همين ترتيب، اين امر به بياني ديگر در سگهاي نژاد پاولوف21 اثبات شده است. اين سگها پس از آنكه مدتي همراه غذا چند نوبت صداي زنگي را مي‌شنيدند، رفته رفته عادت كردند كه با شنيدن صداي زنگ بزاق ترشح كنند. ترشح بزاق در اين سگها به طور ناخودآگاه و خودبخود انجام مي‌شود و هيچ فرضيه و انتظار خاصي مانند «صداي زنگ يعني غذا» در آنها شكل نگرفته است.

به دنبال تحقيقات اخير روي Learning theory traditional، نتايجي بدست آمده كه آنها را تنها در صورتي مي‌توان تفسير كرد كه از پيش پذيرفته باشيم حيوانات در شرايط مختلف به هر حال انتظارات و پيش فرض‌هايي براي خود مي سازند22بر اساس شواهد و مدارك موجود حيوانات و به ويژه سگها تنها به طور خود به خود و كاملاً ناآگاهانه، به محرك‌ها پاسخ نمي‌دهند. يك نمونه آزمايشي كه انجام آن تنها به صورت پاسخ خود به خود به محرك امكان‌پذير نمي‌باشد «پاسخ تأخيري»23 مي‌باشد كه در آن جايزه‌اي را زير فنجان‌هاي مشابه يا ظروف هم شكل پنهان كرده و پس از گذشتن زماني معين به حيوان اجازه داده مي‌شود تا يكي از ظروف را انتخاب كند. بريتوف در سال 241971 نشان داد كه سگها قادرند اين آزمايش را با فاصله زماني 5/1 ساعت، حتي اگر در اين فاصله خوابيده باشند، به خوبي انجام دهند. همچنين در گرگها نشان داده شده است كه آنها طرحي ذهني از قلمرو خود دارند و قادرند از محلي به محل ديگر مسير خود را از كوتاه‌ترين راه انتخاب كنند، بي‌آنكه نياز باشد قبلاً آن راه را طي كرده باشند.

صاحبان و تربيت كنندگان سگ معمولاً مي‌توانند مثالهاي مشابه بسياري ارائه كنند كه به نوعي تأئيد كننده اين موضوع باشد. بهترين نتيجه‌اي كه از اين بحث مي‌توان گرفت اين است كه:

روش آموزش مبتني بر تداعي معاني، با وجود آنكه به نوعي مفيد بوده و قادر است در بسياري شرايط رفتارهاي سگها را پيش‌بيني و كنترل كند، ممكن است ذهن را بيش از حد ساده در نظر گرفته باشد و در مورد پيچيدگي‌هاي ذهني سگها به درستي مصداق نداشته باشد.
2-2 هوش

تفاوت بهره هوشي سگها با هم مسئله جالبي است كه در ميان صاحبان و پرورش دهندگان سگ علاقمندان بسياري دارد. اسكات و فولر25 در سال 1965 آزمايش‌هاي متعددي را روي توله‌هاي چند نژاد براي آزمايش توانايي ذهني آنها انجام دادند.

آنها دريافتند كه بعضي نژادها در آزمايش‌هاي خاصي بهتر از ديگران عمل مي‌كنند. براي مثال نژاد بيگل26 در آزمايش‌هاي فضايي و مكاني27 بهتر عمل مي‌كنند. در حاليكه نژاد باسنجي28 در آزمايش‌هاي عملي و مهارتي29 از ديگران بهترند. اين محققين به اين نتيجه رسيدند كه توانايي خاصي را نمي‌توان به عنوان معيار براي هوش سگها معرفي كرد زيرا كه انجام هر آزمايشي نياز به توانايي خاص خودش دارد. با اين حال اين نتيجه‌گيري عاقلانه با وجود هماهنگي با عقايد رفتارشناسان آن دوران، خيلي منطقي به نظر نمي‌رسد. به طور سنتي، سنجش هوش انسان به وسيله تعدادي آزمون هوش انجام مي‌شود. كارايي هر كدام از اين آزمون‌ها مي‌توانند توسط عوامل اختصاصي مختلفي مانند اضطراب يا چابكي و مهارت فردي تحت تأثير قرار بگيرد ولي با اين حال كارايي تمام آنها تحت تأثير عوامل كلي هوش قرار دارد. در اين آزمون‌ها با حساب كردن امتيازات بدست آمده هوش را تخمين مي‌زنند، به نظر مي‌رسد به همين روش بتوان مجموعه‌اي از آزمون‌هاي هوش مخصوص سگها طراحي كرد و بوسيله آن طبقه‌بندي سگها بر اساس هوش فردي ممكن شود به هر حال همانطور كه پيش از اين به آن اشاره شد، براي تشخيص و درمان مشكلات رفتاري سگها شناخت محدوديت‌ها شايد از شناخت محدوده هوش آنها مهمتر و ضروري‌تر باشد.